وبلاگ ماوبلاگ ما، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
اهورااهورا، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات عاشقانه گل پسرام

خرداد 1402 (سفر به شمال)

بنا به درخواست بابا که ویلای استخردار میخواست و دایی که ساحلی میخواست کلی گشتیم تا هر دو خواسته همزمان انجام بشه و نتیجه شد ویلای استخردار ساحلی، واقعا همه چی عالی بود و خیلی بهمون خوش گذشت هر روز دایی و بابا مسابقه میدادن و بازنده باید بستنی میخرید البته من و امیر هم جز شرکت کنندگان بودیم مادر عزیز تر از جانم  شنا در دریا هم خوبه ولی استخر کنار دریا ی چیز دیگس دقیقا هر شب تا دو شب تو استخر بودیم بابا زود خسته میشد ولی من و دایی حسابی پایه بودیم و بچه ها کلی بازی و شنا میکردن امیر و اهورا فقط تو چند روز شنا کردن رو کامل یاد گرفتن دو عدد فرزند خسته در حال برگشت به خو...
31 خرداد 1402

خرداد 1402 (سفر به مشهد)

 اولین سفر دسته جمعی بعد از چهارسال  بنا به درخواست من اول مشهد رفتیم خیلی دلم برای زیارت امام رضا تنگ شده بود و اینکه اولین سفر آقا اهورا به مشهد هست که مشی اهورا شده من داشتم نماز میخوندم دیدم اهورا کلی مهر نماز آورده میگم چی کار میکنی پسرم میگه مهر بازی دیگه چون مادر عزیزم یک گوسفند نذر کرده بود امسال قربانی رو در  مشهد انجام دادیم، ناگفته نمونه یک ناهار هم مهمان رستوران امام رضا بودیم که این بزرگترین سعادت هست طبق قولی که به آقا امیر داده بودیم توس هم رفتیم در کتاب فارسی کلاس دوم وقتی درسشو خوند قول گرفت که حتما آرامگاه فردوسی بریم ما هم به قولمون عمل کردیم، یک ...
31 خرداد 1402
1